شخصیتهای تاریخی که در ابتدا دیوانه خوانده میشدند
خبر هنرمندان سایت خبر مارکت این مقاله را از یک سایت خارجی ترجمه کرده است بهعنوان یک جامعه، انسانها به سختی میتوانند اکتشافات جدید را آغاز کنند، حتی زمانی که علم به وضوح دیده میشود. چیزهای بدیع و ناشناخته می توانند ترسناک باشند، بنابراین به جای پذیرش این حقایق جدید، مردم از کسانی که آنها را کشف کرده اند دوری می کنند.شگفتی های پزشکی، حقایق در مورد جهان ما، مواد شیمیایی که به آرامی ما را می کشند – همه آنها در آن زمان مورد تمسخر قرار گرفتند، اما سال ها بعد مورد قدردانی قرار گرفتند .
بنابراین، وقتی دانشمندان و پزشکان انتقادها و گاهی اوقات حتی تهدیدهای فیزیکی را تحت فشار قرار می دهند، نشان می دهد که چقدر به کار خود اعتقاد دارند. و امروز، میتوانیم در خبر داستانهای آنها را بخوانیم و از آنچه برای خیر بزرگتر قربانی کردهاند، قدردانی کنیم.
شخصیتهای که به مرور تاریخ آنها را شناخت:
- جوزف لیستر توصیه کرد که ابزارهای جراحی بین عمل استریل شوند
در اوایل دهه 1800، جراحی به عنوان راهی برای نجات جان مردم به سرعت در حال افزایش بود. و با اختراع بیهوشی، جراحان توانستند روش های پیچیده تری را نسبت به قبل امتحان کنند.با این حال، آن جراحیهای طولانیتر به معنای زمان طولانیتری در اتاقهای عمل بود – که در واقع خطرناکتر بود. این به این دلیل است که متخصصان پزشکی در مورد میکروب ها نمی دانستند. آنها فکر می کردند که علت عفونت ناشی از “هوای بد” است – که نظریه میاسما نیز نامیده می شود – بنابراین آنها به سادگی یک بار در روز اتاق عمل را هوا می کردند تا آن همه هوای خطرناک را خارج کنند.دانشمند و جراح بریتانیایی دکتر جوزف لیستر (1827-1912). او ایده هوای بد را قبول نکرد. در عوض، او شروع به انجام آزمایشات خانگی بر روی بافت عفونی کرد. او متوجه شد که استخوانهای شکسته اغلب به خوبی بهبود مییابند، در حالی که شکستگیهای مرکب (جایی که استخوان در پوست سوراخ میشود) اغلب باعث عفونت میشود.راه حل لیستر این بود که یک ماده شیمیایی – که او آن را یک ضد عفونی کننده نامید – به محیط قبل از عمل جراحی بمالد. سپس از ورود پاتوژن ها به زخم جلوگیری می کند. سال ها، مردم نظریه او را به سخره گرفتند. چگونه پزشکان می توانند مسئول این عفونت های وحشتناک باشند؟ اما در نهایت، جامعه پزشکی نتوانست با نتایج لیستر بحث کند و نظریه او پذیرفته شد.
کلیر کامرون پترسون، ژئوشیمیدان آمریکایی، علیه آلودگی سرب مبارزه کرد.
آیا تا به حال به این فکر کرده اید که چرا به گاز پمپ “بدون سرب” می گویند؟ حدس زدن آن نسبتاً ساده است – حاوی سرب نیست. و ما می توانیم از کلیر کامرون پترسون برای این تشکر کنیم. پترسون یک شیمیدان جوان اهل آیووا بود که پس از کار برای پروژه منهتن در دهه 1940، توجه خود را به کشف قدمت زمین معطوف کرد. ناظر او، هریسون براون، او را مأمور تعیین مقدار سرب در سنگها کرد. آنها سپس از این داده ها برای تعریف سن زمین استفاده می کنند.با این حال، آزمایش پترسون زمانی که شروع به یافتن سرب در همه چیز کرد، به سمت چپ رفت . در واقع، او نمیتوانست یک مطالعه دقیق داشته باشد زیرا سرب زیادی در تمام ترکیبات اطراف او وجود داشت. همانطور که پترسون به یاد می آورد :فهمیدم سرب از اینجا می آمد، سرب از آنجا می آمد. در هر چیزی که استفاده می کردم سرب وجود داشت.پس از تحقیقات بیشتر، او متوجه شد که غلظت سرب در جو 1000 برابر بیشتر از آن چیزی است که به طور طبیعی باید باشد. علاوه بر این، سطح سرب در بدن انسان 600 برابر بیشتر از آنچه باید باشد بود. با این حال، همانطور که پترسون این داده ها را به اشتراک گذاشت – و استدلال کرد که سرب از بنزین حذف شود – مدیران قدرتمند شرکت های نفتی استدلال کردند که سرب واقعاً در سوخت بی خطر است.تا اینکه در دهه 1980 – تقریباً 30 سال پس از شروع تحقیقات پترسون – سرانجام کار او پذیرفته شد و تغییری به طور رسمی انجام شد و سرب از سوخت خودرو و بسیاری از وسایل خانه حذف شد.
رابرت گدارد یک موشک چند مرحلهای و یک موشک با سوخت مایع ساخت در حالی که مطبوعات او را به خاطر تصور سفر فضایی سرنشین دار مورد تمسخر قرار دادند.
بسیاری از ما دهههای 1950 و 60 را عصر سفرهای فضایی میدانیم. در سال 1957 اولین موشک با ماهواره اسپوتنیک اتحاد جماهیر شوروی به فضا رفت. آمریکایی ها در سال 1969 روی ماه قدم زدند.با این حال در دهه 1920، فیزیکدان آمریکایی رابرت گدارد قبلاً در مورد قابلیت های موشک ها صحبت می کرد. او در سال 1920 مقاله ای را در Popular Science منتشر کرد و توضیح داد که چگونه می توان یک موشک را با استفاده از قانون سوم حرکت اسحاق نیوتن به فضا پرتاب کرد.متأسفانه برای گودار، بسیاری از مردم – حتی دانشمندان – به طور کامل معنی “هر عملی یک واکنش برابر و مخالف ایجاد می کند” را درک نکردند. آنها فکر می کردند که چون موشک در فضا هوایی برای فشار دادن ندارد، نمی تواند به جایی برود . و به این ترتیب تمسخر شروع شد.
در واقع، واکنش شدید آنقدر شدید بود که نیویورک تایمز نوشت :
[گدار] رابطه کنش را با واکنش، و نیاز به داشتن چیزی بهتر از خلاء که در برابر آن واکنش نشان میدهد، نمیداند – اگر بگوییم این امر پوچ است. البته به نظر می رسد که او فقط فاقد دانشی است که روزانه در دبیرستان ها به دست می آید.در حالی که گدارد سعی کرد با تحقیقاتش از خود دفاع کند، منتقدان دست از کار نکشیدند و در نهایت او را از کانون توجه دور کردند. با وجود این انتقادها، او همچنان توانست دو اختراع را برای یک موشک با سوخت مایع و موشک های دو و سه مرحله ای با استفاده از سوخت جامد ثبت کند.
مارچلو مالپیگی از بولونیا به دلیل دیدگاه هایش در مورد آسیب شناسی آناتومیک مورد حمله فیزیکی قرار گرفت – و خانه اش سوزانده شد.
متأسفانه، وقتی صحبت از ایده های جدید می شود، گاهی اوقات مخالفان می توانند برای اعلام نظر خود به خشونت روی آورند. این مورد برای مارچلو مالپیگی بود که امروزه به عنوان پدر آناتومی میکروسکوپی شناخته می شود.مالپیگی در دهه 1600 در ایتالیا زندگی می کرد و در دانشگاه بولونیا تحصیل می کرد. اگرچه محل تولد او ناشناخته است، اما ثبت شده است که مقامات دانشگاه او را دوست نداشتند زیرا او غیربولونی بود. (این یک احساس مهم و غم انگیز در طول زندگی او خواهد بود.)مالپیگی پس از اتمام تحصیلات خود به سایر نقاط ایتالیا سفر کرد و در آنجا در مورد شبکه ریوی و مویرگی تحقیق کرد و برای اولین بار شریان های کوچک را با وریدهای کوچک متصل کرد. او همچنین جوانه های چشایی را برای اولین بار شناسایی کرد و مشاهدات انقلابی در مورد مغز، عصب بینایی و گلبول های قرمز انجام داد.در جاهای دیگر ایتالیا، کار مالپیگی به طور گسترده پذیرفته شد. با این حال، هنگامی که او به بولونیا بازگشت (اغلب به دلیل سلامتی ضعیف)، مورد تمسخر و طرد شد. این رفتار به ضرب و جرح فیزیکی اوج گرفت و به غارت خانه او ختم شد. وندال ها میکروسکوپ های او را شکستند، کتاب ها و اوراقش را نابود کردند و در نهایت ویلای او را به آتش کشیدند.
ایگناز سملوایس پس از سال ها تمسخر حرفه ای در یک دیوانه خانه پرتاب شد
یکی از جنبه های جذاب زندگی ایگناز سملوایس پزشک مجارستانی نزدیکی او به جوزف لیستر بود. زندگی این مردان در اروپا همپوشانی داشت و هر دو به طور مستقل در مورد یک موضوع تحقیق می کردند: میکروب ها.
نظریه سملوایس از تجربه او به عنوان یک متخصص زنان و زایمان ناشی شد. او در بیمارستان متوجه شد که چگونه زنان هنگام زایمان با سرعتی بیشتر جان خود را از دست می دهند. بخش مرگبار بیمارستان پر از دانشجویان پزشکی بود، در حالی که بخش دیگر توسط دکترها اداره می شد. او حدس زد که دانشآموزان از تشریح اجساد وارد میشوند و حتماً میکروب با خود حمل میکنند. بنابراین، او آنها را مجبور کرد قبل از زایمان دست های خود را در یک محلول شیمیایی بشویند. پس از شروع شستشوی دست، میزان مرگ و میر مادران از 18 درصد به 1.27 درصد کاهش یافت. سملوایس به بیمارستانهای مختلفی نقل مکان کرد و زمانی که آنها تکنیک شستن دستهای او را اجرا کردند، میزان مرگ و میر آنها تقریباً 10 درصد کمتر از بیمارستانهای اطراف بود. در حالی که مجارستان این کشف را پذیرفت، بسیاری از اروپا قبول نکردند. آنها نمیفهمیدند، بنابراین به این فکر نمیافتند که شستن دستها تفاوت ایجاد میکند. انتقادهای مداوم بر سملوایس سنگینی می کرد و سلامت روانی او به شدت تحت تأثیر قرار گرفت. در اواخر عمر، رفتار او نامنظم شد (احتمالاً به دلیل زوال عقل یا سیفلیس) و او را در یک دیوانگاه بستری کردند.سملوایس در یک نمایش طنز تراژیک توسط نگهبانان پناهندگی مورد ضرب و شتم قرار گرفت و در این ضرب و شتم دستش بریده شد و عفونت کرد. او دو هفته بعد تسلیم عفونت شد.
جان اسنو سعی کرد به همه هشدار دهد که منبع آب آلوده علت وبا است
قبل از اینکه جان اسنو یکی از شخصیتهای مورد علاقه طرفداران بازی تاج و تخت باشد، این نام برای مردی شناخته میشد که نحوه شیوع وبا را در اواسط دهه ۱۸۰۰ در انگلستان کشف کرد. برف برای مدت طولانی معتقد بود که بیماری عفونی ناشی از آلودگی آب است، اما توضیح پذیرفته شده در آن زمان این بود که تنفس بخارهای بد علت آن است. (به نظر میرسید که مردم فکر میکردند «هوای بد» دلیل بسیاری از چیزها در این دوره بود.)ایده او رد شد، اما اسنو به دنبال شواهد بود. هنگامی که شیوع وبا باعث مرگ 500 نفر در محله او شد، او شروع به ردیابی شعاع آلودگی کرد و شواهد غیرقابل انکاری پیدا کرد که نشان میدهد هر مورد از آب آشامیدنی یک پمپ شهری خاص سرچشمه میگیرد. حتی گویاتر این بود که زندان محله – که صدها زندانی داشت – حتی یک مورد وبا را هم نداشت. آنها اساساً همان هوای افراد آلوده را تنفس می کردند – اما زندان چاه مخصوص به خود را داشت. علیرغم این شواهد بینظیر، مقامات هنوز نظریه اسنو را تشخیص نمیدادند – تا زمانی که مقالهای منتشر شد که نشان میداد یک آبگیر نشتی در فاصله چند فوتی پمپ احتمالاً مسئول شیوع مرگبار است.
- جامعه علمی اصلی سال ها طول کشید تا یافته های ویلیام هاروی را بپذیرد، اولین دانشمندی که گردش خون را به درستی توصیف کرد.
به نظر می رسد که جهان به طور کلی در پذیرش شگفتی های پزشکی کند است، مهم نیست در چه نقطه ای از تاریخ است. این مورد برای ویلیام هاروی ، یک پزشک انگلیسی بود که از اواخر دهه 1500 تا اواسط قرن 16 زندگی می کرد.
در سال 1628، هاروی نظریه خود را در مورد چگونگی گردش خون منتشر کرد و ادعا کرد که خون از قلب عبور می کند، نه از کبد، همانطور که در آن زمان به دلیل نوشته های جالینوس، فیلسوف و پزشک یونانی قرن دوم، پذیرفته شده بود. مردم آگاهانه ترجیح دادند که از آموزههای نظریهای پیروی کنند که بیش از 1500 سال قدمت داشت، نه اینکه ایده یک نظریه احتمالی جدید را سرگرم کنند. هاروی به شدت مورد انتقاد قرار گرفت، تا جایی که او تبدیل به فردی گوشه گیر شد. شایعه شده که او گفته است :
خیلی بهتر است که اغلب در خانه و در خلوت عاقل شوید تا اینکه با انتشار آنچه با زحمت بینهایت جمع کردهاید، طوفانهایی برانگیزید که ممکن است آرامش و سکوت را برای بقیه روزهایتان سلب کنند.
- تحقیقات آلیس ایوانز در مورد پاستوریزاسیون تا حد زیادی نادیده گرفته شد
اواخر دهه 1800 در ایالات متحده زمان یا مکان آسانی برای یک زن نبود – چه رسد به یک زن اهل علم. این چیزی است که آلیس کاترین ایوانز در سفر خود برای گرفتن مدرک کارشناسی ارشد در باکتری شناسی با آن روبرو شد. اما او تلاش کرد و در نهایت برای وزارت کشاورزی ایالات متحده شروع به کار کرد و روی باکتری های موجود در شیر و پنیر مطالعه کرد. ایوانز دریافت که مصرف شیر غیر پاستوریزه می تواند باعث تب مالت، یک عفونت باکتریایی شود . او توصیه کرد که تمام شیر پاستوریزه شود تا خطر از بین برود. صنایع لبنی به ادعای او خندیدند و تحقیقات او را نادیده گرفتند. همانطور که ایوانز به تلاش برای یافتن شواهد بیشتر ادامه داد، او در واقع به تب مالت مبتلا شد و تا پایان عمر با تشدید بیماری دست و پنجه نرم کرد. در طول 10 سال، مقامات لبنیات سرانجام به ادعای او توجه کردند و مقررات خود را به پاستوریزه کردن شیر تغییر دادند.
برادران رایت ابتدا هواپیما را به دولت ایالات متحده پیشنهاد کردند، اما مکرراً رد شدند.
شنیدن “نه” بارها و بارها بر افراد مختلف تأثیر متفاوتی دارد. برای برخی، آنها را تا حدی دلسرد می کند که سیگار را ترک کنند. برای دیگران، آنها را به حرکت در می آورد.برادران رایت بخشی از گروه دوم بودند. شاید تعجب کنید اگر بدانید که همه از اختراع ماشین پرنده توسط اورویل و ویلبر نمی پریدند. در واقع – با وجود داشتن عکس هایی از پروازهای موفق خود – بسیاری از مردم در اوایل دهه 1900 نمی توانستند ایده پرواز انسان ها را درک کنند. هنگامی که برادران با اختراع خود به دولت ایالات متحده مراجعه کردند، بارها و بارها رد شدند. آنها می خواستند اختراع خود را برای کشور خود حفظ کنند، اما دولت آنها فقط همکاری نمی کرد. تا زمانی که فرانسه مشتاق این اختراع شد، مقامات آمریکایی سرانجام به سال 1908 علاقه نشان دادند – بیش از پنج سال پس از اولین پرواز موفقیت آمیز رایتز.
تقریباً دو هزار سال قبل از گالیله، ستاره شناس یونانی آریستارخوس ساموسی منظومه شمسی هلیومرکزی را پیشنهاد کرد.
وقتی به دانشمندانی فکر می کنیم که از زمان خود جلوتر هستند، اکتشافات (صحیح) آنها معمولاً ظرف چند دهه – شاید یک قرن – تأیید می شود. با این حال، برای ستاره شناس یونانی آریستارخوس ساموسی ، کار او برای نزدیک به 1700 سال به رسمیت شناخته نشد.او که در 300 سال قبل از میلاد زندگی می کرد، اولین کسی بود که ادعا کرد خورشید – نه زمین – در مرکز منظومه شمسی قرار دارد. این همچنین جهان را بسیار بزرگتر از آن چیزی که هر کسی تصور میکرد ممکن میسازد. فیلسوفان و ستاره شناسان دیگر سعی کردند نظریه آریستارخوس را بسازند – به ویژه گالیله، که همچنین به دلیل ایده اش مبنی بر اینکه زمین به دور خورشید می چرخد (حتی در نه سال آخر عمرش به دلیل بدعت در حبس خانگی قرار گرفته بود) طفره رفت.تا زمانی که کار سر آیزاک نیوتن (در دهه 1600) ثابت شد که آریستارخوس درست است.